نویسنده: ناصر فکوهی




 

برای شروع بحث درباره‌ی تحول انسان شناسی در قرن نوزدهم، لازم است به رابطه‌ی میان دو واژه‌ی «مردم شناسی» (1) و «انسان شناسی» (2) در ادبیات علوم اجتماعی، در زبان‌های اروپایی و زبان فارسی بپردازیم، زیرا موضوعِ سؤال مهمی برای بسیاری از دانشجویان این رشته است. رابطه‌ی این دو واژه در زبان فارسی تا حد زیادی به رابطه‌ی دو واژه‌ی «آنتروپولوژی» و «اتنولوژی» در زبان‌های اروپایی مربوط می‌شود. نکات زیر به طور خلاصه این موضوع را روشن می‌کنند.
علم انسان شناسی در زبان‌های اروپایی و عمدتاً در فرانسوی و انگلیسی از چهار سنت متفاوت تبعیت می‌کند که عبارت اند از:
الف. در سنت بریتانیایی ابتدا از واژه‌ی anthropology با ریشه‌های یونانی anthropos (انسان) و logos (شناخت) استفاده می‌شد، اما از ابتدای قرن بیستم، واژه‌ی مزبور عموماً با صفت «اجتماعی» (3) همراه شد و بنابراین واژه‌ی مرسوم در این کشور و سنت‌های تابع آن در استرالیا، کانادا، هند و غیره، «انسان شناسی اجتماعی» (4) است. موضوع این انسان شناسی از ابتدا مطالعه‌ی کشورهای غیراروپایی، جوامع غیرشهری و سنتی، با تأکید بر ساختارها و روابط اجتماعی متفاوت آن‌ها با اروپا و با حرکت از روابط موجود در گستره‌ی سرزمین‌های استعماری بریتانیا در آفریقا، آسیا و اقیانوسیه بوده است. تنها از دهه‌ی 1960 و 1970 بود که هم زمان با شکل گیری مکتب مطالعات فرهنگی، بخشی کوچک از آن به مطالعه‌ی جوامع مدرن اختصاص یافت.
ب. سنت فرانسوی که در آن از اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم واژه‌ی «اتنولوژی» از ریشه‌ی یونانی ethnos (مردم یا قوم) و logos (شناخت)، برای این علم به کار رفت، حوزه‌ی مطالعه‌ی علم همچون بریتانیا بود و تا امروز، باز هم مثل بریتانیا، عمدتاً در همان حوزه باقی مانده، هرچند حجم مطالعات درباره‌ی جوامع معاصر در فرانسه بیش تر است. البته در زبان فرانسه اولاً واژه‌ی anthropologie طی یست سال اخیر به شدت رو به گسترش بوده و ثانیاً واژه‌ی قدیمی sociologie (جامعه شناسی) بسیاری از مطالعات انسان شناسی را از ابتدا تا امروز دربر می‌گیرد.
ج. سنت اروپایی سوم، سنت آلمانی است که در آن سه واژه‌ی عمده این علم را از ابتدای قرن بیستم پوشش می‌داده اند، نخست واژه‌ی ethnologie در همان معنای دو حوزه‌ی مطالعاتی فرانسوی و بریتانیایی سپس واژه‌ی Volkeskunde، به معنی مردم شناسی در حوزه‌ی فرهنگ آلمانی و مطالعه‌ی فرهنگ ژرمانیک یا مردم آلمانی زبان با تأکید بر ادبیات فولکلور (ادبیات عامه) و شفاهی مردم این پهنه، و سرانجام واژه‌ی Volkerkunde به معنی مردم شناسی کشورهای دیگر، که معادل کاملی است به زبان آلمانی برای واژه‌های اتنولوژی و آنتروپولوژی در سنت‌های فرانسوی و بریتانیایی با همان حوزه‌های جغرافیایی. البته، همان گونه که خواهیم گفت، تفاوت سنت آلمانی با سنت فرانسوی و بریتانیایی در آن بوده که چون آلمان مستعمرات چندانی نداشته، از پهنه‌های سرزمینی و در نتیجه مطالعه‌ی آن‌ها محروم بوده است.
چ. سنت امریکایی که در آن از ابتدا واژه‌ی آنتروپولوژی با صفت فرهنگی به کار می‌رفت. از آغاز قرن بیستم ساختار رایج آموزش علوم انسان شناسی در دانشگاه‌های این کشور، که تا امروز نیر بر جا مانده، شامل چهار حوزه‌ی انسان شناسی زیستی (5) (جسمانی/ بیولوژیک)، انسان شناسی باستان شناختی (6)، انسان شناسی زبان شناختی (7) و انسان شناسی فرهنگی (8) بوده است. این چهار شاخه در سنت انسان شناسی آمریکا، بسیار زود، یعنی در فاصله‌ی دو جنگ جهانی به صورت تخصصی درمی آیند، هرچند در دوره‌های عمومی انسان شناسی در کنار یکدیگر تدریس می‌شوند. دلیل این امر را نیز باید در آن دانست که انسان شناسی امریکا به علت نبود مستعمرات در زیر سلطه‌ی این کشور گرایش به مطالعه بر حوزه‌های مختلف زندگی خود آن دارد. اما در اروپا وضعیت به گونه ای دیگر بود، و مردم شناسی بر پایه‌ی مجموعه ای از مطالعات بر جنبه‌های مختلف زندگی مردم مستعمرات تا دهه‌های 1960 و 1970 ادامه داشت اما به تدریج روند علمی انسان شناسی به اروپا نیز تعمیم یافت و امروز شاهد تبعیت اروپا از آن هستیم.
در ایران، دو واژه‌ی «مردم شناسی» و «انسان شناسی» برای نامیدن این علم به کار رفته اند و در کنار این دو واژه‌ی «ادبیات عامه» یا فولکلور برای حوزه ای محدودتر. نخستین بار فرهنگستان زبان، واژه‌ی anthropology را با تأکید بر فارسی بودن واژه‌ی «مردم» نسبت به «انسان» که عربی است، و معنای قدیمی واژه‌ی مردم به معنی «انسان» به «مردم شناسی» ترجمه کرد. از آن زمان تا امروز این ترجمه در حوزه‌های غیردانشگاهی، یعنی وزارت فرهنگ پیش از انقلاب، سازمان میراث فرهنگی و سایر نهادهای فرهنگی پس از انقلاب و همچنین در قلمرو ادبیات مهاجر، از جمله دایرة المعارف ایرانیکا به کار رفته است. ظاهراً دلیل این تداوم، تلاش برای حفظ رابطه با گذشته‌ی این علم و پیوند آن با موقعیت کنونی و نقش پررنگی است که پژوهشگران غربی اروپایی، به خصوص فرانسوی‌ها، در ایجاد آن در ایران داشته اند. اما خوشبختانه در حوزه‌ی دانشگاهی ما به جز گرایشی جدید، و حتی فراتر از آن، واژه‌ی «انسان شناسی» رفته رفته جایگزین واژه‌ی سنتی «مردم شناسی» می‌شود. تحولی که معنی «مردم شناسی» را هرچه بیش تر به مفهوم «ادبیات عامه» یا فولکلور، که با روش‌های عموماً مردم نگارانه‌ی قدیمی بر حوزه‌های غیرشهری، روستایی و عشایری و سنتی متمرکز بوده و هست، نزدیک می‌کند و آن را از انسان شناسی تفکیک می‌کند (انسان شناسی به مثابه علم جدیدی که علاوه بر حوزه‌های مذکور، مسائل جدید جوامع انسانی و جامعه‌ی شهری را- که در ایران جامعه‌ی اصلی و اکثریتی است- دربرمی گیرد).
در دفاع از ارجحیت استفاده از عنوان انسان شناسی بر مردم شناسی می‌توان دو دلیل آورد:
اول، واژه‌ی ethnos در زبان‌های روپایی بار منفی داشته است. اروپایی‌ها همواره مدعی بودند در «جامعه» زندگی می‌کنند و بنابراین «جامعه شناسی» را علم مطالعه‌ی همین جوامع می‌پنداشند، در حالی که بخش بزرگی از جوامع انسانی را که سنت‌های دولتی یا اشکال خانوادگی، اقتصادی و دینیِ شبیه آن‌ها را نداشتند، «قوم» یا ethnos تلقی و علم مطالعه‌ی آن‌ها را اتنولوژی می‌نامیدند. و البته گروهی از جوامع نظیر ایران، چین، هند و مصر را که این سنت‌ها با تفاوت‌هایی در آن‌ها رایج بود، زیر عنوان کلی «شرق» (9) گرد آوردند و روش مطالعه‌ی آن‌ها را علم «شرق شناسی» (10) نامیدند. استفاده از واژه‌ی «انسان شناسی» یا آنتروپولوژی با تأکید بر یگانگی وجود انسانی، این پیش داوری‌های فرهنگی را که عموماً حاصل روابط استعماری بوده، کنار می‌گذارد.
دوم، واژه‌ی انسان شناسی، برخلاف مردم شناسی، انسان را با همه‌ی ابعادش، از زیستی و جسمانی گرفته تا تاریخ و زبان و فرهنگ در عام ترین معنای آن، پوشش می‌دهد و بسیار جامع تر است. مردم شناسی به ناچار ما را با سنت فولکلوریک پیوند می‌دهد که هرچند بسیار ارزشمند است، اما تنها یکی از ابعاد این علم پردامنه به شمار می‌آید.

پی‌نوشت‌ها:

1. ethnology.
2. anthropology.
3. social.
4. social anthropology.
5. physical or biological anthropology.
6. archaelogical antrhopology.
7. linguistic antrhopology.
8. cultural anthropology.
9. orient.
10. orientalism.

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1391)، مبانی انسان شناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول